
گفتم به گوش جناب وزیر بهداشت چگونه این خبر را برسانم و از او بپرسم که اصلا حواسش به زیر مجموعه اش هست یا نه و آیا خبر بیمارستان های این مملکت را دارد یا ندارد که راننده ای سرش را کامل از ماشینش انداخت بیرون و سرم داد کشید آآآآی خانم حواست کجاست می خوای اول صبحی منو بدبخت کنی واز کار و کاسبی بندازی !؟ به خودم که آمدم متوجه شدم بدون آن که به چراغ توجه کرده باشم سرم را انداخته پایین و در حال عبور از عرض خیابان بودم. حرف ها و گریه های آن دختر تمام آن روز ذهنم را درگیر خودش کرده بود. امیدوارم هیچ دختری دیگرپدرش را این گونه و از سر سهل انگاری کادر بیمارستان از دست ندهد. امیدوارم وضعیت بهداشت درمان و داروی کشورمان رو به بهبود رفته و بهتر شود

از او می پرسم چه طور این کاره شدی !؟ می گوید در یک مهمانی با تعدادی خانم رو به رو شدم که اکثرا خیلی از من بزرگتر بودند و به خاطر چهره و اندامم چشم از من برنمی داشتند و مدام به من پیشنهاد می دادند . آن شب با خودم فکر کردم اگر بتوانم با این کار سرمایه ای جمع و جور کنم برای همیشه از وضعیتی که دارم نجات پیدا خواهم کرد و قبول کردم و تا الان هم ادامه داده ام و خیلی هم از درآمدش راضی ام

وقتی در سرزمینی منابع ثروت و خیرات اجتماعی مثل برخورداری ازشغل ، آموزش و پرورش و بهداشت و رفاه ، شهرت و امکانات … به عدالت تقسیم نشود و فاصله ی بین مردم و مسئولین و فرزندان شان آن قدر زیاد و چشمگیر باشد و هر روز اخبار جدیدی از هدررفتن سرمایه ملی و بیت المال توسط عده ای خاص به گوش می رسد بدون این که برای صاحبان آن ها اتفاقات خاصی بیافتد و تازه بعد از لو رفتن همه چیز و به کشیده شدن به جاهایی که باید جوابگو باشند طلبکارانه هم برخورد می کنند باید دیر یا زود منتظر چنین اتفاقاتی می بودیم