پوتین به این دلایل می‌خواهد جنگ اوکراین ادامه یابد

  • ۱۴۰۲-۰۳-۲۶
چرا پوتین هرگز با تنش زدایی موافقت نکرد ؟ / به این دلایل ادامه چنگ اوکراین به نفع پوتین است

البته در واقعیت امر هیچ یک از این تحولات به اندازه‌ ای که ممکن است در افکار پوتین در جریان باشد ساده نیست و هزینه‌ های آن برای روسیه بسیار زیاد بوده است. با این وجود، درسی کلیدی که پوتین از تاریخ روسیه گرفته آن است که اگر بخواهید در چنین کشور وسیع و بی نظمی به چیزی شایسته دست یابید هزینه آن ناگزیر زیاد خواهد بود.

پستچی نیوز از آنجایی که اوکراین حملات متقابل خود را در چندین بخش از جبهه جنگ با روسیه تسریع می‌کند یک فرد منطقی ممکن است به این نتیجه برسد که سال ۲۰۲۳ باید مطمئنا آخرین سال جنگ روسیه علیه همسایه‌اش باشد. منابع نظامی روسیه رو به اتمام است، حملات طولانی زمستانی مسکو در دونباس نتایج چشمگیری به همراه نداشته و جامعه روسیه آرزوی بازگشت ثبات قبل از جنگ را دارد. در نتیجه، منطق حکم می‌کند که کرملین هیچ گزینه‌ای بهتر از این نداشته باشد که از هر فرصتی برای کوتاه کردن جنگ خود در اوکراین استفاده کرده و با تکیه بر بخش‌هایی از دستاورد‌های ارضی خود وجهه‌اش را حفظ کند. “آنتونی بلینکن” وزیر امور خارجه ایالات متحده این خط فکری را در کنفرانس مطبوعاتی هفته جاری تکرار کرد و اشاره داشت که ضد حمله موفق اوکراین می‌تواند موجب شود پوتین در نهایت بر مذاکره برای پایان دادن به جنگ، تمرکز کند.

با این وجود، چنین محاسباتی مبتنی بر تحلیل منطقیِ هزینه و فایده است و این واقعیت را نادیده می‌گیرد که جنگ اوکراین پروژه شخصی یک مرد است: “ولادیمیر پوتین” رئیس جمهور روسیه. او این کار را به تنهایی و بر اساس برداشت‌های خود آغاز کرد. او بیش از یک سال است که به جنگ اوکراین ادامه داده و تفکر عقلانی را به چالش کشیده و هیج نشانه‌ای وجود ندارد که بخواهد کارزارش علیه اوکراین را متوقف سازد. در واقع، ادامه جنگ برای او مزایای سیاسی فراوانی به همراه دارد در حالی که توقف آن خطراتی اندک، اما جدید را برایش به همراه خواهد داشت.

تردیدی نیست که نخبگان و جامعه روسیه تا حد زیادی با خشم پوتین از غرب، بی‌اعتنایی به دولت اوکراین و اعتقاد به این که روسیه قدرت بزرگی است که حق دارد از نیروی نظامی خود استفاده کند، شریک و همنظر هستند. در میان روس‌ها در هر طیف و جایگاه اجتماعی که قرار داشته باشند نسبت به وضعیت اوکراینی‌ها همدلی چندانی دیده نمی‌شود و حتی اشتهای کمتری برای تبدیل شدن روسیه به عضوی دموکراتیک و مسئول در جامعه بین‌المللی بینشان دیده می‌شود. با این وجود، بسیاری از روس‌ها به طور قابل توجهی با پوتین اختلاف نظر دارند.

مشخص نیست چه تعداد از روس‌ها از واگذاری سرزمین‌های فتح شده حمایت می‌کنند. گفتگو‌های خصوصی در میان نخبگان روسی نیز نشان دهنده نارضایتی از هزینه‌های جنگ  است. با این وجود، جنگ ادامه دارد و هیچ کس در روسیه ابزاری برای غلبه بر اراده پوتین ندارد.

برای پوتین حمله راهی آسان برای اجرای اهدافی است که او سال‌ها برای تحقق بخشیدن آن در زمان صلح تلاش کرده بود. این شیوه علامت تجاری شیوه حکمرانی پوتین بوده است: او معتقد است که تلاش‌های مستقیم برای هدایت لویاتان دولت روسیه بیهوده است و  ترجیح می‌دهد سیستم را وادار کند تا خود را با بحران‌ها وفق دهد.

پوتین با حمله علیه اوکراین رویکرد مدیریتی خود را به حد کمال رساند. او با یک تصمیم تلاش کرد تا روسیه را به سمت تحولاتی که مدت‌ها می‌خواست ببیند سوق دهد. جهت گیری مجددِ تجارت خارجی روسیه را برای کاهش وابستگی به غرب در نظر بگیرید؛ این هدفی بود که پوتین از سال ۲۰۱۴ میلادی درصدد دستیابی به آن بوده است. هشت سال طراحی استراتژی‌ها، تدوین سیاست‌ها و برداشتن گام‌های مختلف، همگی کمتر از یک سال جنگ برای پوتین دستاورد به همراه داشتند. گردش مالی روسیه با کشور‌های اروپایی در سال ۲۰۲۲ میلادی به میزان ۵۰ درصد کاهش یافت در حالی که تجارت روسیه با چین رشدی بیش از ۴۰ درصدی داشت و حجم تجارت روسیه با هند رشدی ۲.۶ برابری داشته است.

صاحبان مشاغل روسیه و بوروکراسی آن کشور برای سالیان متمادی برای توسعه زیرساخت‌های لازم به منظور همکاری با آسیا تلاش کرده بودند. با این وجود، جنگ باعث شد روسیه به ناگهان منابع خود را بسیج کند و طیف وسیعی از پروژه‌های حمل و نقل آسیا محور، از اتصال راه آهن به اقیانوس هند از طریق ایران و جمهوری آذربایجان گرفته تا خط لوله گاز جدید به چین را تامین مالی کند. اکنون پس از بیش از یک دهه گفتگو این اهداف در دسترس هستند. کاهش وابستگی روسیه به دلار آمریکا و سیستم مالی غربی اولویت دولت روسیه از دهه ۱۹۹۰ میلادی به این سو بوده است. با این وجود، کاهش سهم صادرات روسیه به دلار یا یورو از نزدیک به ۹۰ درصد در ژانویه ۲۰۲۲ میلادی به زیر ۵۰ درصد در دسامبر همان سال یک جنگ تمام عیار لازم بود.

اهدافی مانند جایگزینی واردات غربی با محصولات داخلی، گذراندن تعطیلات روس‌ها داخل کشور و احیای اعتبار نیرو‌های مسلح روسیه برای دهه‌ها در دستور کار پوتین بوده، اما در نهایت تنها یک جنگ می‌توانست بوروکرات‌ها و بازرگانان روس را با خواسته‌های پوتین همراه سازد. بخش‌هایی از نخبگان مسکو ممکن است کماکان از وقت گذراندن در ویلا‌های ایتالیایی، قایق‌های تفریحی مدیترانه‌ای و غذا‌های لذیذ فرانسوی لذت ببرند، اما هر بار که غرب بسته تحریمی دیگری را علیه روسیه معرفی می‌کند از تعداد آنان کاسته می‌شود.

مسدود شدن ذخایر خارجی بانک مرکزی روسیه این نگرانی را در سراسر جهان برانگیخته که واشنگتن و بروکسل ارز‌های خود را برای مقاصد دیگر مسلح کنند. جنگ روسیه هم چنین نقطه اختلاف جدیدی بین غرب و چین ایجاد کرده است. بسیاری از کشور‌های در حال توسعه از آن استفاده کرده‌اند تا نسبت به ایالات متحده و اروپا رویکردی قاطعانه‌تر اتخاذ کنند.

با این وجود، درسی کلیدی که پوتین از تاریخ روسیه گرفته آن است که اگر بخواهید در چنین کشور وسیعی به دستاوردی شایسته دست یابد هزینه آن زیاد خواهد بود. علیرغم آن که زیان‌ها با گذشت زمان محو خواهند شد دستاورد‌ها توسط نسل‌های بعدی به یاد خواهند ماند. حتی اگر هزینه‌ها زیاد باشد پوتین اهرمی پیدا نکرده است که بتواند با کارایی مخرب جنگ برای شکل دادن به تاریخ روسیه و جهان رقابت کند.

واقعیت آن است که پایان دادن به جنگ ناگزیر باعث بازتابی عمومی خواهد شد. پرسش‌های زیادی در مورد این که اهداف حمله، هزینه بالای آن و این که آیا نتیجه آن هزینه را توجیه می‌کند یا خیر وجود دارد.

پوتین حتی در مورد نیات خود چیزی نگفته است: تصمیمات کلیدی او در ماه‌های گذشته از تشدید بسیج عمومی نیرو برای اعزام به جبهه جنگ اوکراین گرفته تا سرمایه گذاری گسترده در تولید تسلیحات به وضوح نشان می‌دهند که او کشور را برای یک جنگ طولانی آماده می‌کند.

به نظر می‌رسد هیچ کس در روسیه نمی‌تواند جلوی پوتین را بگیرد، اما این بدان معنا نیست که آنان مشتاق هستند تا زمانی که پوتین از صحنه خارج می‌شود به تعهداتش ادامه دهند. حتی در آن زمان نیز بعید به نظر می‌رسد روسیه دارای رهبری طرفدار غرب باشد. در عوض، به احتمال زیاد گروهی از سرسپردگان پوتین جانشینش خواهند شد که جهان بینی مشابه او از جمله ضدیت با غرب و اوکراین را دارند.

حتی در صورت خودکامه و دچار پارانویا بودن جانشینان پوتین مطمئنا رهبر بعدی روسیه به الگوی یک مرد واحد در راس سیستم گرایش کم تری خواهد داشت. این یک الگوی ثابت در تاریخ روسیه و شوروی بوده که حاکمان خودکامه خشن رقبای بالقوه را چنان پاکسازی می‌کردند که خروج آنان به ناچار توسط رهبری جمعی کم‌تر قدرتمندی صورت می‌گرفت و هیچ یک از اعضای آن جمع قادر به تحمیل خواسته‌های خود بر سایرین نبودند. حاکمان روسیه پس از پوتین با توجه به ماهیت جمعی و نه فردی شان ناگزیر با احتیاط بیش تری رفتار خواهند کرد، تصمیمات را دقیق‌تر اتخاذ خواهند کرد و واکنش منطقی تری به ویژه در مورد مسائل مربوط به جنگ از خود نشان می‌دهند.

این تفاوت ممکن است تعیین کننده باشد. با توجه به وضعیت کنونی تنش‌های فزاینده ارزش این را دارد که به این پرسش فکر کنیم که چه کسی در روسیه احتمالا دکمه هسته‌ای را در دست خواهد داشت: یک خودکامه تنها و شیفته عظمت تاریخی یا گروهی از آپاراتچیک (دیوانسالاران دولتی)‌های خاکستری که در دعوا‌های داخلی خود غرق شده‌اند؟ پاسخ نادرست به این پرسش ممکن است به بهای حیات سیاره مان تمام شود.

منبع : فرارو به نقل از فارن پالیسی

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب