برایم پیغام دعوت به سکوت نفرستید ؛ بگذارید باد اندک اندک دردها را با خود ببرد ..
ژیلاطبسی/ روزنامه نویس
اختصاصی پستچی نیوز – پشت پنجره ایستاده ام و برف ریزی را که درسکوت آرام آرام بربام خانه ها می نشیند تماشا می کنم . فکرم رفته است جاهای دور، جاهای خیلی دور. با انگشتم روی بخارشیشه چیزهای جورواجورمی کشم ؛
مثلا یک بارزنی را می کشم که موهایش را ازته تراشیده وروی گونه هایش گل کوکب کاشته است . آن طرف تر، خیابانی که ابتدا وانتهایش معلوم نیست ومردی با پالتوی مشکی که سنگینی قدم هایش همه ی بخارها را پاک می کند.گربه ای ازروی دیوارهمسایه می پرد توی کوچه وهمه ی افکارم را ناگهان پاره می کند . ازخودم می پرسم با خودت چه کرده ای زن !!؟
پرده را می کشم ، یاد حرف دیروزم به آقای استاندارمی افتم ؛ یاد بحرانی که حرفش را چند روزاست می زنم . بحرانی که مرا دچارش ساخته اند تا فروبریزم.تلفنم زنگ می خورد ، گوشی را برمی دارم . کسی از آن طرف خط می گوید حکم جدید استانداررا دیده ای ؟ با تعجب می پرسم مگردرستاد بحران حکم هم می شود زد و مرد آن طرف خط با صدای دورگه اش می گوید چه ساده ای دختر، حکم افراد خاص که برف و باران نمی شناسد . یاد ” آقای خاص” و زنگ زدن ها و پیام دادن ها واصرارم به دیدن استاندارمی افتم که حتی با وساطت بعضی دوستان هم برایم وقت ملاقاتی درنظرنگرفت !
همان ” آقای خاص” که درکناردوستان خاص شان نه به حرف هایم توجهی کردند نه به درخواست هایم !
دلم می خواست گوشی را بردارم و به دکترحق شناس زنگ بزنم وازایشان بخواهم که به مشاورعالی شان توصیه هایی درمورد رعایت عدالت وانصاف بکنند ؛ مثلا بگویند عدالت لباسی نیست که فقط به قامت خواص دوخته شود بلکه ردایی ست که باید برشانه ی همگان بگسترانی و کمی اندیشه کن وببین درطول این مدت این ردا را ازچه کسانی دریغ کرده ای.
کاش به ایشان بگویند دل هایی که امروزدرسایه ی نابرابری می شکنند دیگربا هیچ چیزی ترمیم نمی شوند و یادهاشان درخاطره ها زخم می شوند و درسکوت فریاد.
کاش آقای استانداربه آقای مشاورعالی خود یادآوری کنند مراقب باشند که عدالت تیغه ی دولبه است که اگردردستان صالحان باشد ، مرهمی است برزخم ها واگربه دست ناحق بیافتد زخمی دیگراست بر پیکره ی اجتماع.
گفتم زخم ، دوباره یاد زخم هایم افتادم که یکی یکی در طول این چند روزسربازکرده اند. زخم هایی که دوباره جان گرفته اند و خونابه هاشان دوباره راه افتاده اند . زخم هایی که درد می کنند ؛ درد می کنند و درد می کنند….
برایم پیغام دعوت به سکوت نفرستید ؛ بگذارید باد اندک اندک دردها را با خو ببرد ..