اختصاصی پستچی نیوز – حدود بیست و هفت سال از ظهور گفتمانی تحت عنوان دوم خرداد و چند سال پس از آن، رواج واژه “اصلاح طلبی” می گذرد. خود دستاندرکاران و سران این جریان سیاسی هم نمی دانند فرایند فوق و ظهور این نحله، از مقطع انتخابات مجلس پنجم یا انتخابات ریاست جمهوری در دوم خرداد، آغاز شده است. حتا نمی دانند بعد از انتخابات متفاوتِ مجلس چهارم، چرا “روزنه گشایی” از بالا صورت گرفت، بطوریکه اصلی ترین گروه این جریان، برای ارایه لیست انتخاباتی و ایفای نقش، تردید داشت، “مجمع روحانیون مبارز تهران” زمانی به تردیدش فایق آمد که نتایج انتخابات مجلس پنجم اعلام شده بود.
اما بعد از اعلام آرای چشمگیر چهره هایی همچون فایزه هاشمی و عبدالله نوری و ظهور “جمعی از کارگزاران سازندگی” در سپهر رسمی سیاست ، هنوز جریان موسوم به “خط امام” خود را باز نیافته و بعد از “نه” میرحسین موسوی به آنان برای کاندیداتوری، وقتی قرعه به نام محمدخاتمی افتاد، وی و استراتژیست های ستادش هم، گمان نمی کردند او شانس اینرا داشته باشد که از نیمه تابستان ۷۶ راهی پاستور شود.
جریانی که نه دلایل حذف تدریجی خود پس از سال ۶۸ را می داند نه روح اش از چرایی دوباره به بازی گرفتن شدن در عرصه ی رسمی سیاست و شراکت مشروط در بخشی از قدرت خبر دارد جریانی برخوردار از پلن و برنامه، در قامت یک “نحله فکری_سیاسی” به شمار می آید؟
جریان موسوم به اصلاح طلب، بارها انتشار مانیفست مشخص، شفاف و راهکارهای عملی و اجرایی اش را برای اداره کشور به بهانه های مختلف به تاخیر انداخته است یکبار ترور “گرانیکاه” را مستمسک قرار داد، بار دیگر قفل شدن حکمرانی را، آنهم زمانی که همه ارکان انتخابی قدرت را در اختیار داشت اما نتوانست درصد اندکی از مطالبات اکثریت جامعه را محقق کند، بگذریم که سران این جریان، اساسن نه شناختی دقیق، نه درک درستی از جامعه و مطالبات شان داشته و دارند.
بنابراین جریان اصلاحات طی سه دهه اخیر چندبار بی آنکه خود بداند حذف و دوباره به بازی گرفته شد. همچون مهره ای بر صفحه شطرنج سیاست، آنهم نه در قامت شاه و وزیر حتا در حد رُخ و اسب هم به بازی گرفته نشدند بلکه سربازمابانه بر صفحه چیده شده و چون در جایگاهی که باید می بودند، قرار نگرفتند بی کیش و مات، غرق در بُهت و تحیر خویش از صفحه حذف شدند به همین سادگی، تیوریسن های این جریان هم، هرگز نه اندیشیدند نه خواستند که بیندیشند دلایل این “خدمت اجباری” مکرر در قامت “سرباز” سپس حذف و طردشان از صفحه شطرنج سیاست چیست. هرگاه فراخوانده شدند، شادان و بی جهت سرخوش، در صف نخست ایستادند وقتی هم “کشتیبان را سیاستی دگر آمد” مغموم و بهت زده و با علامت سوال و تعجب در مخیله شان، خارج شدند!
نه به “از کجا آمده ام” اندیشیدند و نه تلاش جدی مبذول داشتند تا پاسخی مستدل برای پرسش مهمتر یعنی “به کجا می روم” بیابند. از همین رو آنقدر این سیکل معیوب، “تَکرار” شد که تنها برگ برنده شان در “صندوق” را به تدریج از دست دادند. نتایج دو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری طی یکسال گذشته، حاکی از واقعیتی ست که اصلاح طلبان مُصرند با به خواب زدن خویش، حقیقت و حتا واقعیت های ملموس و مشهود روی میز را ندیده و نشنوند!
بسیارانی که روزگاری دلبسته ی این جریان بودند دیرسالی ست از آن “عبور” کردند یا در سکوت، سکون و انفعال فرو رفتند یا با اندیشیدن به پرسش های استراتژیک و یافتن پاسخ هایی در عوالم شخصی شان، راهی دیگر برگزیدند راه هایی که برای بسیاری توام با هزینه های مختلف بوده و هست.
قراین حاکیست اصلاح طلبان از زمانیکه این نام را برخود نهادند هرگز به فاکتور تحولات بین المللی و دست به دست شدن قدرت در ممالک مقتدرِ تصمیم سازِ جهان و تاثیرش بر ایران نیندیشیدند. اگر هم بدان فکر کردند کمترین تاثیری بر تقدیرشان نداشت. گیرم که درس خواندند اما “درس نگرفتند” همواره به زمینی گام گذاشتند که شناختی از آن نداشتند و حتا نمی دانستند قرار است فوتبال بازی کنند یا تنیس، زیرا هنگام فراخوان به زمین بازی، چنان سرخوش می شوند که همه تجربیات قبل، در اذهان شان بلاک می شود بالطبع احدی قادر نیست خواب زده ها را بیدار کند.
سران این جریان برای یکبار هم که شده، هم زمین، هم بازی و مهمتر از همه، زمان ورود و حتا زمان خروج شان را خود، انتخاب نکردند. از همین روست این جریان را سربازی بر صفحه می بینم چون هرگز حتا برای یکبار هم شده نتوانستند حتا با خروج خود خواسته شان از میدان، همه را سورپرایز کنند. اگر چنین می کردند شاید بالاخره یکبار هم شده، در قامتی فراتر از سرباز، شاید حتا بازی ساز، به میدان بازمی گشتند.
اکنون آنچه این موقعیت سینوسی در صحنه سیاست را ملال آور کرده است عدم پاسخ “اصلاح طلبان” به پرسشی ساده، اما بسیار مهم، یعنی معنا کردن نام و عنوان خویش است.
جریانی که خود را “اصلاح”طلب می خواند فقط جلوی آینه بایستد و فضای واقعی موجود در عرصه رسمی و غیر رسمی سیاست ایران را بی آنکه به خود دروغ بگوید پیش روی خویش ترسیم و شرایط بین المللی و بازی قدرتمندان عالم را طی همین سه دهه اخیر مد نظر قرار داده و دست به دست شدن قدرت در کشورهای تصمیم ساز جهانی را با دوره های ورود و خروج خود از قدرت تطبیق دهد بلکه ناگهان به خود آمده و بلند فریاد زند “یافتم” سپس با در نظر گرفتن آن چشم انداز، به همان پرسش ساده، اما استراتژیک، اندیشیده، پاسخ دهد که چرا نام “اصلاح طلب” برخود نهاده و بطور مشخص، چه اعواجی را می خواهد اصلاح کند؟ کدام نساخته ای را بسازد و کدام بدساخته شده ای را ویران و دوباره مبادرت به خوب ساختن اش کند.
تا وقتی جمعی که گمان می کنند “یک جریان سیاسی” و واقعیتی غیرقابل انکار در صحنه اند اما قادر به تعریف و معنا کردن نام و عنوان شان نیستند پس هر تحلیل گری مُحق است، کنشگری تحت این عنوان اکتسابی را به رزق و بهبود احوالات شخصی نسبت دهد. سربازی که به اقتضای شرایط بین المللی و تحولات داخلی به “خدمت” فراخوانده می شود و هرگاه لازم ببینند مرخص اش می کنند اگر بواقع اینگونه باشد باید گفت آش سربازی برای گشنه، غنیمت است.