گشتی در شهر با چاشنی “خار پاشنه”

  • ۱۴۰۲-۰۶-۰۸

اختصاصی پستچی نیوز

زنی مسن در حالی که شال طوسی رنگش را با مانتویش ست کرده وارد مطب می شود ؛ بی توجه به همسرش که از شدت درد یکی از پاهایش حتا با عصا هم نمی تواند راه برود جلوتر خودش را به میز منشی می رساند و مرد که قد کوتاهی دارد و بد اخلاق هم به نظر میرسد به او چپ چپ نگاه می کند و زیر لب چیزی می گوید . او آن قدر درد دارد که نمی تواند حتا پاهایش را با عصا هم حرکت دهد و هی خودش را به راست و چپ می چرخاند .  جوانی از روی صندلی اش بلند می شود و به او در راه رفتن کمک میکند . مرد با اعتراض خطاب به زنش به زبان گیلکی شرق گیلانی  می گوید ؛ چرا کمکم نمی کنی!؟ پنجاه سال من تو را به کول کشیدم ،حالا که محتاج تو شده ام به من محل نمیگذاری!؟

زن که مشخص است به زودی دهه شصت زندگیش را پشت سر می گذارد و مثل مجسمه های توی پارک ها صورتش هیچ روحی ندارد و رگ های آبی و بنفش دست هایش از زیر پوست سفیدش خودنمایی می کنند ، بی توجه به او زودتر می رود و در اتاق دکتر روی صندلی می نشیند.

عجیب تر این که زن حتا در جواب منشی که پرسیده بود کدام پای شوهرت درد می کند نمی دانست کدام پا را باید بگوید و رفته و از خودش پرسیده بود!

در اتاق دکتر باز است و گفتگوی شان را به خوبی می شنوم . دکتر او را با یکی از مریض های دیروزش اشتباه می گیرد و می گوید یکم بهتر شدی ؟

مرد می گوید نه . دکتر با تعجب می پرسد مگر تو دیروز این جا نبودی و به من نگفتی تو شبیه عمو پورنگی . مرد می گوید نه ، من تازه امروز آمده ام و دکتر با صدای بلند می خندد .

از گفتگوی شان متوجه می شوم که یکی از پاهایش مشکل دارد . دکتر مثل بقیه مریض ها و البته خودم ، قول می دهد که پایش را درست کند. چشمم را از اتاق دکتر می دزدم و حالا دیگر فکرم درگیر آن دو و رفتار سرد زن با شوهرش شده است .

این که چرا زن به شوهرش توجهی نمی کند و برایش مهم نیست که او چه قدر درد می کشد و از همه مهم تر حتا نمی داند که کدام پایش درد می کند. با خودم می گویم آیا شوهر بدجنسی بوده است که حالا زن دارد از او انتقام می گیرد !؟ بعد ذهنم به سال های دورتر می رود ، می گویم شاید مردش را هیچ وقت دوست نداشته و به زور به ازدواج شان در آورده اند . دوباره می گویم شاید زن اختلال حواس دارد و متوجه این چیزها نمی شود . چشمم به سوئیچ توی دست زن می افتد ، به خودم می گویم این مرد با این پای داغان  که نای حرکت ندارد ، چگونه رانندگی میکند !؟ زن ؟ نه نه بعید است  او حتا نمی تواند به سوال های منشی و دکتر جواب دهد . در حال گفتگو با خودم بودم که خانم منشی صدا می زند خانم طبسی ….

کارم که تمام شد سر یکی از خیابان های نزدیک مطب ایستاده بودم تا راننده ی اسنپ از راه برسد . چند دقیقه ای طول کشید. ناگهان همان مردو زن را با رانندگی زن دیدم و واقعا تعجب کردم . وقتی از کنارم رد می شدند ،مرد به زنش گفت نگه دار این خانم را سوار کنیم اما زن پایش را روی ترمز نگذاشت و به سرعت رد شدند.

امروز که دوباره روی تخت دراز کشیده بودم تا از شر این “خار پاشنه ” ی لعنتی خلاصی پیدا کنم ، ناگهان همان زن از تخت رو به رویی آرام آرام آمد سراغم . پرسید شما از کجا می آیید ؟ گفتم رشت 

گفت من آن روز که شما را دیدیم ، فکر کرده بودم می خواهید به رودبنه بروید ، چون آن جایی که ایستاده بودید مسیر رودبنه بود ، شوهرم گفت نگه دار اما من گفتم ما که نمی دانیم این خانم مقصدش کجاست و با سرعت رد شدم.

خدا شفایتان بدهد. این را گفت و به تخت همسرش برگشت . 

او که رفت یک لحظه بی خیال درد “خار پاشنه” شدم و با دست راستم زدم روی پیشانی ام . گفتم حالا حالت جا آمد خانم ژیلا ، تا تو باشی دیگران را بدون هیچ شناختی از آن ها قضاوت نکنی . حالا خوب است همین خانم که فکر می کردی اختلال حواس دارد ؛ استاد یکی از دانشگاه های معتبر و یا مدیر یک آموزشگاه کنکور یا هنری در استان باشد.

خودمانیم اما هر چه فکر میکنم هنوز آن درجه از خونسردی و بی خیالی را نسبت به همسرش نمی توانم درک کنم. دلم میخواهد هفته ی آینده که رفتم باز او را ببینم و سر صحبت را از سر کنجکاوی با او باز کنم. راستش نمی دانم حتا دانستن این موضوع چه هیجان و اهمیتی برایم دارد. چه می دانم شاید روزی این دو نفر سوژه ی یکی از داستان هایم بشوند.

 

 

قبلی «
بعدی »

۲ دیدگاه ها

  1. امروز من در مطب شاهد بودم . من هم به نوعی اشتباه تفسیر کردم . ولی زود رفتید ..

  2. بله ، جای اشتباه داشت ولی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب